۱۳۸۹ مرداد ۱۴, پنجشنبه

Other World

کورالاین داستان تخیلات ماست. تخیلاتی که به هر سمت و سو می‌روند، مرزی نمی‌شناسند و حتی می‌توانند از مکان‌های ترسناک سر در بیاورند. کورالاین کودکی هر یک از ماست و شاید بزرگسالی برخی از ما! اینکه ما موفق شویم با بستن چشم‌هایمان خودمان را در دنیایی دیگر قرار دهیم، که سرشار از ایده‌آل‌ها و تمام چیزهای عجیب و غریبی است که وجودشان برایمان مطبوع و دلپذیر است، خوشایند به نظر می‌رسد.

نوشتن کلی درباره این انیمیشن ساده نیست و هر یک از شخصیت‌های این داستان می‌توانند خالق دنیای خیالی‌ای باشند که پیش روی ماست، به همین دلیل در ادامه به صورت مجزا به تک‌تک المان‌ها و شخصیت‌های کلیدی فیلم پرداخته می‌شود.



در

ما با دری روبه‌رو هستیم که مرز میان دنیای واقعی و دنیای خیال است، این در، در کتاب، یک در بزرگ از چوب بلوط است که با یک کلید بزرگ آهنی باز می‌شود. ولی در فیلم، به جای این در بزرگ، دری بسیار کوچک که توسط کاغذ دیواری پوشیده شده است، وجود دارد. Henry Selick، کارگردان فیلم، در مصاحبه‌های مختلف مسئله کوچک بودن در را این گونه مطرح می‌کند که در زمان کودکی وی، هنگامی که با خانواده‌اش به ملاقات مادربزرگش در نیوجرسی می‌رفته، در طبقه سوم خانه‌ای قدیمی ساکن می‌شدند که سقف آن کج بوده و در یک گوشه این سقف دری کوچک قرار داشته. این در از نظر ابعاد هم‌اندازه دری است که در کارتون کورالاین مرز میان دو دنیای واقعی و خیالی می‌باشد. او می‌گوید:

"و همیشه یک در وحشتناک کوچک وجود داشت که قفل بود و کسی به من اجازه نمی‌داد تا این قفل را باز کنم و ببینم آن طرف این در چه خبر است. در نگاه اول این در پیش از آنکه ترسناک باشد، برای من حالتی دعوت‌کننده داشت و از نظر سایز مناسب قد و قواره من بود."

دری که در این کارتون با آن روبه‌رو هستیم نیز همین خاصیت دعوت‌کننده بودن را دارد. در واقع این در از همان لحظه‌ای که به چشم می‌آید، همزمان کنجکاوی کورالاین و بیننده را به خود جلب می‌کند و گویی تنها مادر کورالاین است که نسبت به آن بی‌توجه است و هیچ حس خاصی به آن ندارد! با این حساب می‌توان در اینجا به دنیای ذهنی و خیالی کودکان در برابر دنیای جدی و واقعی بزرگسالان اشاره کرد.

از سوی دیگر، هر یک از ما زمانی کودک بوده‌ایم و حتی همین حالا اگر این کودک را در ذهنمان، هنوز نگه داشته باشیم، مسلماً یک در کوچک در پشت کاغذ دیواری ما را وادار به خیال‌پردازی‌های متعدد می‌کند و چه بسا ما را ترغیب به دنبال کردن مسیری در پشت این در کوچک!

یکی از نکات دیگری که قابل توجه است، کلیدی است که در با آن باز می‌شود که کاملاً متفاوت با سایر کلیدهایی است که در کشوی آشپزخانه انبار شده است. انتهای این کلید شکل همان دکمه‌ای است که به جای چشم، بر صورت هر یک از افراد دنیای آن سوی در وجود دارد و از قضا برای این در تنها همین یک کلید موجود است!

پیرو سخنان کارگردان فیلم، خانه‌ای که کورالاین در آن زندگی می‌کند، سه طبقه است. یک خانه صورتی رنگ که به "قصر صورتی" معروف است؛ در طبقه زیرین Spink و Forcible، در طبقه میانی، خانواده کورالاین و در اتاق زیرشیروانی آقای بوبنسکی زندگی می‌کند. فضای اطراف این خانه، مه‌آلود است که این شاخص رمزآلود و هراس‌انگیز بودن فضا را به خوبی به بیننده القا می‌کند.



مادر دیگر

مادر دیگر (که با عبارت *Beldam به معنای پیرزن زشت و اخمو نیز شناخته می‌شود) سازنده "دنیای دیگر" است که کودکان غمگین را به آن دعوت میکند. در حالی که به سرعت از دست آنها خسته می‌شود، وآنان را در پشت آینه‌ای جادویی زندانی می‌کند. در وهله اول او را در در شکل و شمایلی زیبا (در واقع نسخه زیبا شده مادر اصلی کورالاین) می‌بینیم. او به کورالاین غذای بهتر، اتاق بهتر و مهربانی هدیه می‌کند. اما در ادامه می‌بینیم که او کارهای وحشتناک زیادی انجام می‌دهد: مثل زندانی کردن روح سه کودک در پشت آینه، یا زندانی کردن پدر دیگر، یا زندانی کردن پدر و مادر واقعی کورالاین.

مادر دیگر، در اولین برخورد، از نظر ظاهر، همانند مادر واقعی کورالاین است با این تفاوت که به جای چشم‌هایش، دکمه قرار گرفته است. بعد از اولین تغییر شکلش، او دارای قدی بلند و پوستی رنگ پریده می‌شود. در نهایت، پس از بازگشت کورالاین از مسابقه‌ای که در آن چشم آن سه روح زندانی را پیدا کرده است، مادر دیگر به شکل واقعی و اصلی خود در می‌آید؛ قسمت بالا تنه او به حالت اسکلت و صورت استخوانی‌اش دارای شکاف است. دستانی بلند و انگشتانی از سوزن دارد و بیشتر شبیه یک عنکبوت است (حتی تبدیل شدن کف اتاق به تار عنکبوت نیز این تغییر شکل را به ذهن بیننده می‌رساند). این دستان سوزن مانند را یک بار در شروع داستان می‌بینیم. دستانی که در حال درست کردن یک عروسک کهنه است. دستانی که یک عروسک به شکل کورالاین می‌سازد، و این همان دستانی است که در نهایت موفق به عبور از در شده و وارد دنیای واقعی کورالاین می‌شود تا به دنبال کلید برود.

مادر دیگر، آفریننده دنیای دیگر است. به نظر می‌رسد او ارتشی برای نابودی کورالاین تدارک دیده است و قصد دارد که کورالاین را مجبور به دوختن دکمه به جای چشمانش کند، در حالی که کورالاین اصرار دارد که برای ادامه زندگی‌اش می‌خواهد به دنیای واقعی خود بازگردد. اما مادر دیگر او را مجبور به ماندن در دنیای خیالی می‌کند، جایی که می‌تواند بهترین غذاها و لباس‌ها، همسایگانی سرگرم کننده و هر آنچه برای خوشحالی نیاز دارد را با هم داشته باشد.

از یک منظر، کل داستان ساخته و پرداخته ذهن مادر دیگر می‌باشد. جادوگری که به محبت نیاز دارد و برای جلب این محبت، چاره‌ای جز به دام انداختن کودکان غمگین ندارد!



پدر دیگر

پدر دیگر، توسط مادر دیگر آفریده شده تا به او در ترغیب کورالاین به ماندن در دنیای خیالی کمک کند. او، از نظر ظاهر، شبیه پدر واقعی کورالاین است. از نظر کورالاین فردی بسیار سرگرم‌کننده‌تر از پدر واقعی است. در ادامه زمانی که قصد کمک به کورالاین و گفتن واقعیت به او را دارد، توسط مادر دیگر در زیرزمین زندانی می‌شود.

او پیانو می‌نوازد و باغبانی می‌کند و اوست که باغ را پر از گل‌های زیبا و به شکل صورت کورالاین درمی‌آورد. او در واقع کورالاین را دوست دارد و نمی‌خواهد به او آسیبی برسد و با اینکه در قسمتی از داستان که کورالاین به دنبال پیدا کردن چشم یکی از سه روح است، پدر دیگر با وسیله شخم‌زنی خود به او حمله می‌کند تا جلوی او را بگیرد، می‌بینیم که در واقع قصد آزار و اذیت کورالاین را نداشته. در واقع نیروی مادر دیگر است که باعث این حمله‌ها و آسیب‌ها می‌شود. و هم اوست که زمانی که به همراه دستگاه شخم‌زنی خود از روی پل شکسته شده به داخل باتلاق می‌افتد، چشم یکی از سه روح را که در دستگاه شخم‌زنی قرار داشته به کورالاین می‌دهد.



سه روح زندانی در پشت آینه

یکی از این سه روح، پسری است که از کورالاین تقاضا می‌کند تا روح آنها را آزاد کند. این ارواح زمانی آزاد می‌شوند که کورالاین موفق به پیدا کردن چشم آنها می‌شود.

روح دیگر نیز دختری است که همان خواهر گم شده مادربزرگ وایبی است! دختری که روزی از خانه خارج شده و دیگر بازنگشته است و عروسک کورالاین را که وایبی به کورالاین هدیه می‌دهد، در واقع متعلق به همین دختر بوده. او در واقع اولین قربانی این داستان است که توسط مادر دیگر به دام انداخته شده است.

سوال دیگر ایجاد شده این است: ما در این فیلم با دو عروسک روبه‌رو هستیم. عروسک کورالاین و عروسک مادر و پدر کورالاین! در واقع به نظر می‌رسد که مادر دیگر برای به دام انداختن هر فرد یک عروسک مشابه او می‌سازد و اگر این ایده درست باشد، باید عروسکهایی از این سه روح کوچک نیز وجود داشته باشد!

دو چشم دیگر، یکی در توپی است که موش‌های جهنده سیرک آقای بوبنسکی با آن بازی می‌کنند و دیگری در یکی از Water Globe‌هایی‌ست که بر روی شومینه اتاق قرار دارد. این سه روح نیز به رنگ آبی هستند و به لیست دیگر موارد آبی رنگ این فیلم اضافه می‌شوند.



مادر و پدر کورالاین

این دو فرد مشغولیتی بیش از این دارند که بخواهند به فرزندشان توجهی نشان دهند. در بخش‌های آغازین فیلم، زمانی که کورالاین، در آشپزخانه، با مادر خود صحبت می‌کند و مادر در پی پیدا کردن راهی برای از سر باز کردن اوست، شاید لیوانی که بر روی میز، روبه‌روی مادر، قرار گرفته است توجه کسی را جلب نکند. اما روی این لیوان که متعلق به مادر است نوشته شده I love Mulch. در حقیقت ما در طول فیلم متوجه می‌شویم که مادر و پدر کورالاین در حال تهیه کاتالوگی برای یک شرکت هستند که تحت همین نام است و این کاتالوگ مربوط به محصولات گیاهی است. در واقع Mulch پوششی بر روی خاک است که از خروج رطوبت جلوگیری کرده و مانع فرسایش خاک می‌شود و در نتیجه به رشد سریع گیاهان کمک می‌کند.

در اینجا ممکن است نکته‌ای به ذهن بیننده خطور کند: کورالاین در صحبت‌هایش چند بار آن را تکرار می‌کند، بیزاری مادرش از گِل است! اینکه چگونه فردی که در حال تهیه کاتالوگ درباره گیاهان است، از گِل و لای بیزار است و چگونه فضای بیرونی خانه که باغچه‌ای وسیع را شامل می‌شود، با هیچ گل و گیاهی پوشیده نشده است.



مادر واقعی

مادر واقعی کورالاین ویراستار و نویسنده کاتالوگ باغبانی است. فردی سخت‌کوش و غالباً خسته، که در واقع وقتی برای صرف کردن برای کورالاین ندارد؛ از آشپزی لذت نمی‌برد و به همین دلیل این کار را به همسر خود واگذار کرده است. از گل و لای بیزار است در حالی که شغلش تهیه کاتالوگی در زمینه باغبانی است. او خانواده‌اش را دوست دارد، با اینکه این عشق را به آنها نشان نمی‌دهد. مادر واقعی کسی است که در کوچک را که مرز میان دنیای واقعی و خیال است، باز می‌کند.

در واقع می‌توانیم این تعبیر را داشته باشیم که این مادر به علت مشغله زیاد، برای از سر باز کردن کورالاین حاضر می‌شود این دنیای خیالی را پیش پای کورالاین بگذارد تا او را مشغول کند و خودش بتواند به کارهایش بپردازد. البته او به کورالاین اخطار می‌کند که حق عبور از این در را تا زمانی که مادر واقعی موفق به تمیز کردن پشت در و از بین بردن تارهای عنکبوت و موش‌ها (به تشابه با تارهای تنیده مادر خیالی و موش‌های جهنده توجه کنید) نشده، ندارد. از منظر دیگر، می‌توانیم کل داستان را ساخته و پرداخته ذهن مادر کورالاین بدانیم.

پدر واقعی

پدر واقعی کورالاین کمی صمیمی‌تر از مادر واقعی به نظر می‌رسد. اولین کسی که توجه ما را به موارد آبی رنگ جلب می‌کند، اوست. در واقع او از کورالاین می‌خواهد که برای سرگرم شدن هر چیز آبی رنگ در خانه را بشمارد و این چنین کورالاین سر از اتاقی که در کوچک در آن وجود دارد، در می‌آورد. به جز موهای آبی کورالاین، مسیری که در پشت در کوچک قرار گرفته و کورالاین را به دنیای خیالی هدایت می‌کند نیز آبی و بنفش است!

نکته‌ای که درباره پدر واقعی جالب به نظر می‌رسد این است که، زمانی که کورالاین عروسک هدیه وایبی را دریافت می‌کند و نزد پدر واقعی خود می‌رود، پدر واقعی بدون اینکه عروسک را هنوز دیده و از وجود آن اطلاعی داشته باشد، ضمن صحبت‌هایش با کورالاین، وجود عروسک کورالاین را مطرح می‌کند! در اینجا، می‌توان گفت که پدر نیز می‌تواند خالق دنیای خیالی باشد.

در انتهای فیلم، زمانی که همه در باغ جلوی "قصر صورتی" جمع شده‌اند و پدر واقعی در کنار مادر واقعی در حال کاشتن گل‌های لاله است، لحظه‌ای را می‌بینیم که باغچه تقریباً از بالا نشان داده می‌شود و تصویر ایجاد شده توسط لاله‌ها، تصویر صورت مادر دیگر است! این مسئله به نظریه مطرح شده کمک می‌کند.



آقای بوبینسکی

آقای بوبینسکی یک مرد غول‌پیکر روس با پوست آبی و ژیمناستی است که یک رژیم غذایی ثابت که شامل چغندر می‌شود را دنبال می‌کند. او به کورالاین پیشنهاد می‌کند که این رژیم غذایی را دنبال کرده و در صحنه انتهای فیلم، او را مشغول بیرون آوردن گلهای لاله از خاک و کاشتن چغندر می‌بینیم! به نظر مادر کورالاین، آقای بوبینسکی همیشه مست است؛ ولی کورالاین او را انسانی عجیب و غیرعادی می‌داند. آقای بوبنسکی که در آن سوی در و در دنیای خیالی زندگی می‌کند، رئیس سیرک موشهاست (موشهای جهنده) و در نهایت به تعداد بسیار زیادی موش، تغییر شکل می‌دهد! (به نوعی مسخ)

آقای بوبسنکی تنها شخصیت داستان است که پوستی غیرطبیعی به رنگ آبی دارد.



خانم اسپینک و خانم فورسیبل

این دو فرد، هنرپیشه‌های بازنشسته‌ای هستند که در طبقه زیرزمین "قصر صورتی" زندگی می‌کنند. شناخت بیشتر و شخصیت‌های دیگرشان در دنیای خیالی، به نوعی هنر، آنان را در جوانی نشان می‌دهند.

زمانی که کورالاین تصمیم به بازگشت به دنیای خیالی خود را دارد، این دو هنرپیشه بازنشسته از یکی از ظرف‌های آب‌نباتهای قدیمی‌شان، وسیله‌ای بیرون آورده و آن را به کورالاین می‌دهند تا به وسیله آن بتواند چیزهای گم شده را پیدا کند. کورالاین توسط همین وسیله آبی رنگ می‌تواند سه چشم آن سه روح کوچک را در دنیای خیالی پیدا کند.

در خانه این دو شخصیت سه ظرف آب نبات مربوط به سه تاریخ متفاوت وجود دارد. می‌توان این سه ظرف را به سه روح کوچکی که در پشت آینه دنیای خیالی زندانی شده‌اند نسبت داد؛ زیرا هر ظرف دارای تاریخی است که این تاریخ‌ها می‌تواند همان تاریخ‌های مفقود شدن آن سه کودک باشد!



مادربزرگ وایبی

او صاحب "قصر صورتی" است. در کودکی در همان خانه به همراه خواهر دیگرش زندگی می‌کرده و چون خواهرش به طرز عجیبی ناپدید شده است (یکی از سه روح زندانی در دنیای خیالی)، آن خانه را ترک کرده و حاضر نیست خانه را به خانواده‌هایی که دارای کودک هستند، اجاره دهد (به عبارتی ممکن است مادربزرگ وایبی نیز، مادر دیگر را ملاقات کرده و توانسته از چنگ او فرار کند. در واقع کلیدی که در "قصر صورتی" وجود دارد، می‌تواند نشانه‌ای از همین جریان باشد.) به هر حال این مادربزرگ از نزدیک شدن به این خانه وحشت دارد و وایبی را نیز از نزدیک شدن به این خانه نهی کرده است.

ابهام پیش آمده دیگر این است که چرا مادربزرگ این خانه را به خانواده کورالاین اجاره می‌دهد؟ آیا نگه داشتن عروسکی که شبیه کورالاین است و متعلق به خواهر مادربزرگ است، دلیل خاصی دارد؟ آیا می‌شود تمام این جریانات را ساخته و پرداخته ذهن مادربزرگ وایبی دانست؟



وایبی

وایبی پسر بچه‌ای است که با مادربزرگش در همسایگی خانواده کورالاین زندگی می‌کند. پسر بچه‌ای که پرحرف و پر جنب و جوش بوده و کارهای عجیبی می‌کند: مثل پوشیدن دستکش‌هایی با طرح اسکلت و زدن ماسک اسکلت مانند و چرخیدن در جنگل اطراف خانه! او نوه همان پیرزنی است که خانه را به خانواده کورالاین اجاره داده است. کورالاین او را فردی نادان و وراج می‌داند و اسم او را به فرم why were you born یا همان why born صدا می‌زند! وایبی همان کسی است که عروسک کورالاین را به کورالاین هدیه می‌دهد! البته بعد از مدتی مادربزرگ وایبی او را مجبور می‌کند تا این عروسک را از کورالاین پس بگیرد. می‌توان کل داستان را تصورات و خیالات وایبی به حساب آورد. پسر بچه‌ای که با یافتن عروسکی مشابه دختر همسایه، شروع به خیال‌پردازی می‌کند!

وایبی دیگر، پسری مطبوع و دلنشین بوده و قادر به حرف زدن نمی‌باشد. در واقع اگر فرض کنیم که این داستان زاییده خیال کورالاین باشد (از آنجا که همه چیز این دنیای خیالی از دید او مطبوع و دلپذیر است)، پس وایبی دنیای خیالی هم با حرف نزدن و مهربان بودن، شخصیتی ایده‌آل در دنیای خیالی برای کورالاین، به خود گرفته است!



کورالاین

کورالاین شخصیت اصلی داستان است. دختربچه‌ای که با پدر و مادر همیشه گرفتارش زندگی می‌کند و به دنبال پیدا کردن چیزهای سرگرم‌کننده مختلف در اطراف خود است و با کنجکاوی کودکانه خود موفق به کشف دنیایی خیالی می‌شود که شخصیت‌های آن مشابه شخصیت‌های دنیای واقعی او هستند، با این تفاوت که بسیار مهربان و سرگرم‌کننده به نظر می‌رسند.

کورالاین نمونه کودکی بسیاری از ماست؛ با همان کنجکاوی‌ها و همان خیال‌پردازی‌ها. در دیدگاه بسیاری از افرادی که این فیلم را دیده‌اند، دنیای خیالی، ساخته و پرداخته ذهن کورالاین است! چون او اولین کسی است که آن در کوچک مخفی را پیدا می‌کند و تنها کسی است که اصرار بر باز شدن آن در دارد. زیرا در تصوراتش باید دنیایی در پشت این در عجیب و کوچک که با کاغذ دیواری پوشیده شده است، وجود داشته باشد. او تنها کسی است که توجهش به موش‌های جهنده در نیمه شب (زمانی که سایر افراد خانه و حتی همسایگان خواب هستند)، جلب شده و به دنبال آنها روانه می‌شود و بالاخره می‌تواند دنیایی در آن سوی در پیدا کند.

او دختر بچه‌ای با موهای آبی است و از اینکه بزرگترها او را جدی نمی‌گیرند، غمگین می‌شود. از سوی دیگر، از تلفظ اشتباه نامش بیزار است (می‌بینیم که در دنیای خیالی، همه نام او را به درستی تلفظ می‌کنند؛ در حالی که در دنیای واقعی این چنین نیست). او توانایی خلق دنیای خیالی خاص خودش را دارد. تنها کافی است که چشم‌هایش را روی هم بگذارد...



گربه

یکی از شخصیت‌های کلیدی این داستان گربه‌ای سیاه رنگ است که به آسانی بین دنیای واقعی و دنیای خیالی در حرکت است. در واقع این گربه، تنها شخصیتی است که همتای دیگری در دنیای خیالی ندارد.

I’m not the other of anything! I’m me

تنها تفاوت این است که در دنیای خیالی قادر به حرف زدن است و البته در دنیای واقعی با نگاهش حرف می‌زند! این گربه با ورود کورالاین به دنیای خیالی به او تذکر می‌دهد که این یک بازی نیست. او پیش از این هم به این دنیا رفت و آمد داشته زیرا به خوبی مادر دیگر را می‌شناسد.

She Wants sth. To love or she wants sth. To eat!

او یک بار در دنیای خیالی، توسط کورالاین، به عنوان طعمه‌ای برای پرت کردن حواس مادر دیگر استفاده می‌شود و در دنیای واقعی، زمانی که کورالاین قصد دارد کلید در کوچک را در چاه بیاندازد، گربه تنها کسی است که به او هشدار می‌دهد (که البته کورالاین این کار را می‌کند).

این گربه نقش یک آگاهی دهنده را دارد و بدون نام است.



نکات دیگری نیز در این داستان توجه بیننده را به خود جلب می‌کند:

- حشرات و جانوران موذی؛ در ابتدای داستان ما مارمولک‌هایی را بر دیوار حمام می‌بینیم و یا بر روی میز کنار تخت کورالاین ملخی می‌بینیم که در واقع پایه یک قاب عکس است. در دنیای خیالی، اتاقی که در کوچک در آن قرار دارد، کاغذ دیواری‌ای با طرح حشرات دارد و صندلی‌ها و وسایل این اتاق همگی حشره هستند. شکلاتی که مادر دیگر به کورالاین تعارف می‌کند، به شکل حشره است. دستگاهی که پدر دیگر با آن زمین را شخم می‌زند حشره است و در نهایت مادر دیگر، تبدیل به یک عنکبوت می‌شود!

- موارد آبی رنگ موجود در فیلم: موها، لاک ناخن، و برخی از لباس‌هایی که کورالاین می‌پوشد، لباس‌های دو هنرپیشه، پوست آقای بوبنسکی، روح‌های زندانی شده، پروانه‌هایی که در اتاق کورالاین می‌چرخند، قطاری که بر روی میز دنیای خیالی وجود دارد، مسیر پشت در کوچک.

- Beldam اشاره دارد به شعری از John Keat که در سال 1819، تحت عنوان "زنی زیبا و بی رحم" یا "La Belle Dame sans Merci" سروده شده است. این شعر درباره شوالیه‌ای‌ست که یک پری زیبا را می‌بیند که دارای چشمانی افسونگر است. پری زیبا شوالیه را به غار خود برده و او را جادو و به بندگی خود در می‌آورد. در داستان کورالاین Beldam اسمی‌ست که روح بچه‌ها بر روی مادر دیگر گذاشته‌اند و آن هشدارهایی که به کورالاین می‌دهند، به تسخیر او توسط مادر دیگر اشاره دارد.

این داستان ممکن است زاییده خیال هر یک از افراد این داستان باشد. می‌تواند زاییده خیال مادر دیگر باشد که تشنه محبت است، یا زاییده خیال پدر کورالاین باشد که راهی برای سرگرم کردن دختر کوچک خود پیدا کند، یا زاییده خیال مادر واقعی باشد که به دنبال از سر باز کردن کورالاین است، یا زاییده خیال وایبی و یا مادربزرگ او باشد ... و در نهایت می‌تواند زاییده خیال خود کورالاین باشد...



- این متن دو نویسنده دارد : پردیس ، امیر

۲ نظر:

  1. نظر دادن در باره‌ی اين نوشته کار ساده‌يی نيست، فرصت مبسوطی می‌طلبد، اما ...
    اما اين جور نقد نوشتن که تلاش دارد نشانه‌هايی را احيانا از نقش‌ها و اجزاء داستان شناسايی کند، راه رفتن روی لبه‌ی تيغ است که به نظر می‌رسد در اين مورد خاص دچار لغزش شده است.
    اين لغزش در نگاهی با اغماض اطناب و حرافی‌ست در مرور نشانه‌ها، آن قدر که مشغول تعريف آن‌چيزی می‌شود که عينا ديده شده و مخاطب و بيننده را تن‌پرور می‌کند و دست‌کم می‌انگارد قوه‌ی تحليل و يادآوری او را.
    تا بعد ...

    پاسخحذف
  2. خب شاید بهتر باشه اسم نقد رو روی این نوشته نذاریم. بیشتر شبیه یک یادداشت هست. در واقع اصلن حالت نقد کردن نداره. علت اینکه نشانه ها به صورت جزء به جزء مورد تعریف قرار گرفتند این هست که من فکر میکردم که این داستان میتونه زاییده خیال هر یک از شخصیت های این داستان باشه و برای توضیح دادن این مسئله باید این قدر با جزئیات به همه چیز پرداخته میشد. به هر حال تنها چیزی که مورد نظر نبوده دست کم گرفتن قوه ی تحلیل مخاطب هست!

    پاسخحذف