۱۳۸۹ مرداد ۹, شنبه

جهانِ آرزو شده، جهانِ ابداع شده / درباره ی انیمیشنِ کورالاین


۱
 دنیایِ کورالاین ما را به درونِ پرسش می فرستد. در دیدنِ نخستِ این فیلم، ناخودآگاه به نشانه هایی از دنیایِ بیرونیِ فیلم ارجاع داده می شویم. شاید این ارجاعاتِ ناخودآگاه در حکمِ نوعی فاصله گذاری اند برایِ مخاطبی که دست در دستِ نوستالوژیِ کودکی، مشغولِ قدم زدن در دنیایِ انیمیشن است. وینسنت/دن کیشوتِ تیم برتون که کورالاین بر خلافِ او، روحش در این تاریکی که در آن افتاده است، بارِ دیگر بر می خیزد. نقاشی هایِ آمادئو مودیلیانی با آن بدن هایِ خمیده و اعضایِ نامتجانس و رشدِ جنون آمیزشان. آن دستی که (اگر اشتباه نکرده باشم) در فرشته یِ ملک الموتِ بونوئل، رویِ زمین در جستجویِ چیزی است؛ اینک، سال هایِ سال بعد در کورالاین، دستی که اتفاقن او هم از آنِ خالق/ملک الموتی است، به دنبالِ کلیدِ تونل همه جا را پشتِ سر می گذارد. هم چنین تاریک و روشن هایِ اکسپرسیونیستیِ مطبِ دکتر کالیگاریِ روبرت وینه. نهایتن، با همه یِ این ارجاعاتِ ناخودآگاه، فیلم شخصیتِی مستقل دارد که این را مدیونِ غنایِ بصریِ فراوان و روایتِ محکم اش است.
 ۲
 
کورالاین از آن دسته فانتزی هایِ منفعلی نیست که به خیالی بی ریشه پناه برده اند و رازورزانه رویِ سرِ خود راه می روند. انیمیشن از واقعیت آغاز می کند، هرچند این واقعیت شکننده و مه آلود است. همانندِ تمامِ چیزهایی که برای مان تداعی می شوند، دایره یِ واژه گانی که نمودِ بصری شان این انیمیشن را می سازد، زیاد است. با این همه، می توان دو ریتمِ اصلی در کورالاین که در واقع روایتِ دو گانه ای از یک روایت هستند را برگزید و به آن پرداخت. کورالاین، نمایشِ جزئیات است. پرداخت به این جزئیات نوعی ایجادِ وهمِ دو گانه از یک واقعیت است. قبل از هر اوج گاهی این جزئیات هستند که تفاوتِ دو دنیا را نشان مان می دهند، از دکمه ها گرفته تا لحنِ افراد هنگامِ ادایِ دیالوگ های شان و هر چیزِ روزمره ای که می تواند برایِ خود شخصیتی داشته باشد، حتا اسمِ کورالاین که در دنیایِ دیگر درست ادا می شود. روایت شکلی دو پاره ندارد بلکه موجی سینوسی است که گاه در مجاز است و گاه در واقعیت. به نوعی با دو بازیِ زبانی/تصویریِ متفاوت از یک مفهوم روبرو هستیم.
 در کورالاین، جهان به آن صورتی که هست در تقابل با آنچه که می تواند باشد، قرار گرفته است. کارولاین/کورالاین بارزترین نمودِ این دو گانه گی است. عیان تر، چیزی میانِ این دو دنیایِ واقع شده و آرزو شده که به کلام در نمی آید و فقط با تصویر می توان بیانش کرد: گربه ای که در سکانسی از کورالاین مرزِ بینِ واقیعت و رویا را محوتر از گذشته می کند. آن جا که همانندِ آن دنیایِ دیگر در پوسته یِ درختی محو می شود و ما می مانیم با علامتِ سوالی بزرگ همانندِ دکمه هایی بر چشم های مان که اساسن واقعیت چیست و تا چه اندازه می توان به نمود و حتا به بود، اعتماد کرد؟ این سکانس هم از نظرِ بصری و هم از نظرِ مفهومی، یکی از ظریف ترین و بهترین سکانس هایِ انیمیشن است. هم چنین این گربه تنها موردی در دنیایِ دیگر است که دکمه به چشمانش راه نیافته است. این راه نیافتنِ دکمه بر رویِ چشم ها، سوایِ اهمیتِ کارکردی اش، بخشی از هر اثر هنری است که باعث می شود آن اثر هنری تام و تمام در اختیارِ مخاطب قرار نگیرد. از این طریق، تعلیقی به وجود می آید که از طریقِ این تعلیق شکافی بر روایت می افتد. این شکاف (نه دو پاره گی)، باعث می شود مرزهایِ تفکیک پذیریِ بینِ دو دنیا کاملن از بین نروند و نتوانیم با قاطعیت بگوییم که این مربوط به این است و آن مربوط به آن. دو دنیا اشتراکاتی با هم دارند که وجودِ این اشتراکات، وهم را دامن می زند. حتا لزومن نباید امرِ واقع شده، واقعی باشد. همان طور که امرِ آرزو شده می تواند به اندازه یِ همان جهانی که توهمِ جهانی آرزو شده از دل آن بر می آید واقعی باشد.
 ۳
 
در کورالاین، محیطْ بسته به ذهنیت و روحیه یِ شخصیت ها تغییرِ شکل می دهد. وقتی اوضاع روشن و روبراه است، رنگ-آمیزیِ متنوعی را می بینیم. اوجِ این رنگ آمیزی استفاده از تابلویِ آسمانِ پر ستاره یِ ونسان ونگوگ است. هرچه هم روحیه-ها گرفته تر و داستان سیاه تر است، با رنگ هایِ سردتری روبرو می شویم. مقایسه کنید باغی را که پدرِ دکمه بر چشم بر اساسِ چهره یِ کورالاین ساخته است، قبل و بعد از آن که سطحِ آن از هرچه گیاه است خالی شود و خطوطِ اکسپرسیونیستیِ یک دستی جایِ گل ها را بگیرند. یا زمانی که کورالاین در تار عنکبوت هایِ شبهِ مادرش گیر می افتد، رنگ-ها از تنوعِ روشن شان به رنگ هایی حدّاقلی می رسند. حالاتِ تندِ عاطفی در این انیمیشن هرکدام رنگِ خود را در محیط دارند. معماریِ خانه نیز هرچه به سمتِ اوج گاه های روایی پیش می رویم شکلی گوتیگ به خود می گیرند. رفتارها و خصوصیاتِ انسانی در جانورانی نمود پیدا می کنند که در آن دنیایِ دیگر می بینیم. هم چنین تمرکز بر آرزوهایی که به کابوس می انجامند و ایجادِ خلل در ماهیتِ کورالاین (آن جا که می خوابد و آرزو می کند کاش جایی که می خواهد باشد)، هم راستا است با آن وجوهی از اکسپرسیونیسم که بر هراس ها و روان پریشی هایِ ذهنِ آدمی انگشت می گذارد. پرداختِ فیلم خصوصن در آن دو نمونه ای که در سطرهایِ قبل ترِ همین پاراگراف آوردمِ، وامدارِ مطبِ دکترِ کالیگاریِ روبرت وینه است. البتهِ طبیعی است، تا پیش از کورالاین هم فیلم ها و ژانرهایی در پرداختِ روحیاتِ آدمی به صورتی عینی از فیلمِ وینه تاثیر پذیرفته-اند.
 ۴
 
زمانی که وهم تصمیم بگیرد خود را آرام آرام نشان دهد تا در وقتِ انفجارش بیشترین تاثیرِ بصری را داشته باشد، سطورِ بالا درباره ی فیلم نوشته می شوند، اما در مفهومِ روایی باید از قدرتِ خلاقه ای آغاز کرد که واقعیت را به خیال پیوند می زند. در اولین ورود به آن جهان یا جهانی دیگر که کورالاین در پیشِ رو دارد با یک تونل روبرو هستیم. حجمی تو خالی، نرم و لغزنده که شباهتِ نسبی اش به زهدان ایده یِ قدرتِ خلاقه یِ مادرانه ای را می پرورد. اساسن چنین تصویر/مفهومی سوایِ هر گونه گریزِ جنسیتی به آن، نمودِ آفرینش است.
 در موردِ آن قدرتِ خلاقه باید گفت که مادرِ آن دنیاییِ کورالاین، ضمنِ استفاده از آرزوهایِ دیگران برای ساختنِ جهان اش، خود نیز آرزو می کند، تا نهایتن ابداعِ دنیا از آن خودش باشد. ابداع، از امرِ آرزو شده پدید می آید. بدین صورت که این مادرِ آن دنیایی، دنیایِ متظاهری را می سازد با نام گذاری هایِ نمادین (یا نمادین کردنِ چیزی) همانندِ لبخندِ بخیه شده ی وایبورن و دستانی مکانیکی که نمی گذارند پدرِ آن دنیاییِ کورالاین چیزی بگوید. این قدرتِ خلاقه در تلاش است در دنیایش تمامن پیوستگی حفظ شود. در حفظِ این پیوستگی کودکانی بوده اند که به دکمه دوزی بر رویِ چشم های شان تن داده اند و روحِ-شان نیز در آن نام گذاری نمادین به کار رفته است. کورالاین هم باید همانندِ بقیه شود و این همانندی رازِ نیازِ مادرِ در آن دنیایی اش به اوست. مادرِ آن دنیایی، تحقّقِ میل اش را در یک دست بودنِ دنیایش می یابد. این جا با کورالاینی روبرو هستیم که این پیوستگی را بر هم می زند و وجودش هم راستا است با گربه ای که دکمه بر چشم هایش نیست. از زبانِ گربه می-شنویم که مادرِ آن دنیاییِ کورالاین از حضورش خرسند نیست. این دو از آن نام گذاری نمادین می گریزند و همانندِ شکافی بر دنیایِ مادرِ آن دنیاییِ هستند، شکافی که روایت از طریِق آن جریان می یابد. اگر همه چیز در روایت همانند و بی تغییر باشد که دیگر رویدادِ دراماتیکی در کار نیست تا از طریقِ تنش هایِ دراماتیک در دلِ شکاف هایِ روایت، روایت پیش رود.
 توالیِ شکاف ها آن رویدادهایِ دراماتیکی هستند که قصه را سر و سامان می دهند. شکافی که شخصیت ها دارند و به خاطرِ آن به آن دنیایِ دیگر پناه می برند فارغ از اینکه خود در شکافِ ناهمانندی می افتند و این ناهمانندی با دوختنِ دکمه بر چشم ها است که جبران می شود. در دیالکتیک، استثنا همان قاعده است و شکاف ها به منزله یِ استثنائاتی هستند که قاعده یِ بازی بر اساسِ شان شکل می گیرد. استثنائاتی که با چشم هایِ دکمه دوز جزئی از آن دنیا می شوند و دیگر از حالتِ استثنائیِ خویش بیرون می آیند. آن دنیایِ دیگر منتظرِ استثنائی به نامِ کورالاین است. در واقع از شکلِ نخستینِ شکاف به شکلِ متعالی تر و قدرتمندتری می رسیم که خود را با استفاده از شکافِ دیگران پر می کند و هم چنین شکاف هایی عینی که مرزِ بینِ این دو شکاف اند شاملِ شکافی که در خانه است و کورالاین از طریقِ آن به آن دنیایِ دیگر وارد می شود و شکافی که گربه در آن محو می شود.
 ۵
 
ساختارِ ریتمیکِ کورالاین می تواند شبیهِ آن حجمی باشد که سیرک باز از درونِ آن بیرون می آید و با موش هایِ سیرکش برایِ دخترک و پسرِ لال برنامه اجرا می کند. چنین حجمی با شکاف هایِ موازیِ افقی در آن، روایتی وهم انگیز از ایده ای است که آرزو می شود و آن گاه که به خیال در می آید، شخصیت ها چون جادوگری می شوند که اراده اش بر آن نیروهایِ جادویی که زمانی تحتِ سلطه اش بوده اند را از دست داده است. گهگاه آرزوهای ما نیز چنین اند، آن ها بر ضدِّ ما می شورند. اما با این همه، ما آرزو می کنیم چرا که ابداع، از امرِ آرزو شده پدید می آید.
 پس از تحریر:
- شکاف در این متن هر آن چیزی است که سوژه را از مطلق بودن و یک دست بودن می رهاند و در عینِ حال فقدانی است که سوژه از آن در رنج است.
- درست است که مستقیمن به این امر اشاره ای نشده، اما حدِّاقل برایِ من نماهایِ اکسپرسیونیستیِ کورالاین با آن رنگ-های در حالِ احتضار تداعی کننده ی تابلویِ جیغ اثرِ ادوار مونش هستند.
- همین.

۱۳۸۹ مرداد ۸, جمعه

Coraline ( کورالاین )

Coraline ( کورالاین )


کارگردان: هنری سلیک

نویسنده: هنری سلیک، بر اساس کتابی از نیل گیمن

صداها: دکوتا فنینگ، تری هچر، جنیفر ساندرس، دان فرنچ ...

رنگ: رنگی

ژانر: انیمیشن، فانتزی

درجه فیلم: PG

کشور: آمریکا

سال: 2009

زبان: انگلیسی و روسی

افتتاحیه: 6 فوریه 2009

فروش کل: 120 میلیون دلار

مدت زمان فیلم: 100 دقیقه

خلاصه تبلیغاتی: مراقب آرزویی که داری باش!


خلاصه داستان: دختری ماجراجو به نام کورالاین از درب کوچکی در دیوار اتاق نشیمن خانه­شان وارد دنیایی جدید و عجیب می­شود که شباهت بسیار زیادی به خانه­ی خودشان دارد. پدر و مادری شبیه به پدر و مادر خودش، همسایه­هایی شبیه به همسایه­های خودشان، اما همه این­ها با یک تفاوت عمده


وب سایت رسمی فیلم


نیل گیمن، یکی از نویسندگان معروف فانتزی است که داستان کورالاین یکی از داستانهای او در ژانر وحشت و در عین حال فانتزی، محسوب می‌شود که در سال 2003 دو جایزه معتبر را برای گیمن به ارمغان آورده است. این داستان در نگاه اول برای کودکان نوشته شده است اما این داستان میتواند برای افرادی که در سن و سال کورالاین هستند، ترسناک باشد. در واقع نویسنده اثر، ما را با داستانی وهم آلود رو به رو میسازد، حتی نوع روایت داستان نیز به گونه‌ای ست که ترسناک بودن و وهم آلود بودن را به مخاطب القا می‌کند. شخصیت اصلی این اثر کورالاین است که با وجود سن کم، با کارهای مختلفش، ترسناکی داستان را کاهش می‌دهد. در طول داستان گیمن، کورالاین مسیرهای پیچیده‌ای را پشت سر می‌گذارد و به دنبال اتفاقات مختلفی که برایش می‌افتد، از نظر رفتاری، به تدریج بزرگ و بزرگ‌تر میشود. کورالاین در پایان داستان به این نتیجه می‌رسد که پدر و مادرش را بیشتر از هر چیز دیگر در دنیا دوست دارد، در حالی‌که اینها همان پدر و مادر اول داستان هستند که به طور مداوم به علت مشغله‌ی زیادشان او را از سر باز می‌کردند! *

هنری سلیک، کارگردان و نویسنده انیمیشن کورالاین، این نکته را یادآور شده است که در نوشتن داستانش به نصایح نویسنده اصلی اثر گوش کرده و در عین حال درباره ی این داستان عقاید خودش را دارد:

" در حقیقت یک جورهایی مجبور بودم مدتی از دست نیل خلاص شم، تا بتونم کتاب رو تبدیل به فیلم کنم. چون کتاب فوق العاده ایه. من داشتم کار رو خیلی مطابق کتاب پیش میبردم و اگه میخواستم هر کاری میکنم با نیل درمیون بگذارم، خیلی سخت میشد. منظورم اینه که اون خیلی به طرز شگفت آوری با استعداده و این آدمو میترسونه. اون یک نویسنده ی خیلی خوبه. من یک سال باهاش حرف نزدم و وقتی که برگشتم، یک چیزهایی رو تغییر داده بودم و یک شخصیت دیگه خلق کرده بودم و چیزهایی رو بسط داده بودم و چیزهایی رو هم کم کرده بودم. اما هر جا که تونستم چیزها رو مطابق کتاب نگه داشتم و به ریتم کتاب احترام گذاشتم. "


* : این کتاب در زبان فارسی توسط " پریا آریا" ترجمه شده و توسط نشر مریم وابسته به نشر مرکز در سال 1386 به چاپ رسیده است.